جان بدهم به هر کسی کز تو خبر بیاورد
مژده ی دیدار تو هم ، جان مرا در آورد
سر نکنم بدون تو ، بی سر و پا شدم ببین
اینکه چو مرغ بی پرم ، عمر مرا سر آورد
در سدد دیدن تو ، غافل از احوال خودم
اینکه فدای تو شوم ، غم ز دلم در آورد
در هوس لعل لبت ، لب به شکر نمیزنم
تا که دو دستِ برف تو ، پیرهنم در آورد
من به کسی به غیر تو ، هیچ قناعت نکنم
تا طمع بردن تو ، هوش سرم در آورد
جان منی بلای جان ، آفت زیبای منی
آفت جان گر او شود ، روح ز تن در آورد
من هوس باغچه ام ، جنگل سبزی تو ولی
من پی دریا شدنم ، مر که خدا بر آورد
دانیال علی پناهی
روزهایم آفتابی نیست...برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 131