روزهایم آفتابی نیست

ساخت وبلاگ
علی یعنی سراپا غیرت و دینعلی یکه سواری بود بر زینعلی یعنی سخاوت با شرافتعلی یعنی طهارت با اصالتعلی یعنی عدالت در قضاوتعلی یعنی دیانت با سیاستعلی آن پادشاه عالم عشقعلی کل کتاب مبهم عشقعلی آیینه ایثار و ایمانعلی یعنی تمام فخر انسانعلی هم شانه روح الامین استعلی چون ریشه دین در زمین استعلی چون تک درختی در کویر استعلی از زندگی بد جور سیر استعلی تنها ترین مرد جهان استعلی را هر نکویی بود آن است. . . دانیال علی پناهیبرچسب‌ها: شعر مدح امیرالمومنین, مدح علی علیه السلام, شعر مولودی نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 23:15 توسط دانیال علی پناهی| روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 18:45

در دلم این همه آمالِ فرو ریخته بود. جگرم از همه ی اهل زمین سوخته بود. چه کسی بود زمین خوردن ما را بیند. آن زمانی که در این سینه غم اندوخته بود. نای دلشاد شدن در دل بی تاب نبود. گوئیا دل به صلیب غمت آویخته بود. محتضر در دل بستر پی عزرائیل اش. آن دلی بود که با یاد تو آمیخته بود.​​​​​​. ​​​​​​. ​​​​​​. دانیال علی پناهیبرچسب‌ها: غزل, شعر کلاسیک, شعر جدید, شاعران ایرانی نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 23:34 توسط دانیال علی پناهی| روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 18:45

جوونی ساکت و افسرده بودمتو صحرا یک گل پژمرده بودمیه شب با گریه ها می برد خوابمیه روزم میرسید این غم حسابم نمیدونی چقدر سرخورده بودمنمیدونی چه شبها مرده بودمنمیدونی که از دلتنگی منبه حالم گریه میکرد حتی دشمنچقدر از قلب من خون می چکیدهکه عمق دردمو هیچکس ندیدهتو رو تا دیدم این دنیا عوض شدبرای قلب من عشق تو بس شدتو بودی که به دنیا رنگ دادیبه قلب ساکتم آهنگ دادیمنو از عمق غم بیرون کشیدیبه هر چی لایقش بودی رسیدیتو با من بال هاتو باز کردیکنار قلب من پرواز کردینمیدونی چقدر خوبه وجودتپر از نوره جهانم از حضورتتو رو تا زنده هستم دوست دارمتویی روشنگر شبهای تارمزمانی که منو تنها میذاشتنرو قلب من یه دنیا پا میذاشتنتو با مرهم کنار من رسیدیهمه نا گفتنی ها رو شنیدیپذیرفتی که با من شاد باشیقسم خوردم تو هم آزاد باشیتموم ایده های زندگیمیتو معنای همه وابستگیمیتو ؛ روحت پاک و ماه و مهربونهوجودت واجبه هر جای خونهتو عشقت واجبه دوریت حرومهتو رو با خنده دیدن آرزومهمیگم جایی که اسمت هست عشقهکه شک کردم تو ماهی یا فرشتهنه چیز سختیه ؛ نه یک معماستمیدونم عشق ماه من فریباست......دانیال علی پناهی....تقدیم به همسر عزیزم.که خیلی عاشقشمبرچسب‌ها: دلبر, همسر, عشق, عاشقانه نوشته شده در جمعه نوزدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 19:26 توسط دانیال علی پناهی| روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 12:59

وطن یک روز دست انگلیسی ٬ وطن یک روز دست آمریکاییچه تحقیری میون ملک ما بود ٬ نجات جون ما دست خدا بودکه از بس مردم ایران غیورن ٬ نجیبن مومنن خوب و صبورنخدا آورد مردی چون خمینی ٬ جهاد ما شد از بعدش حسینیزدیم از ریشه دست اجنبی رو٬تمام مستشار خارجی روکه ایران دست ایرانی بمونه ٬ که دور از فتنه ی جانی بمونهکه بعد از اون همه تحقیر و توهین ٬ ببینی اون کجا بود و کجاست اینهمونایی که لنگ غرب بودن ٬ تو رنگا و تو فیلما غرق بودنحالا امروز تو اوج اقتدارن ٬ نیازی به ابر قدرت ندارنمگه کم ضربه زد این انگلیسی ؟ چه حرف خیری هست توی بی بی سی؟که مرز ما رو از افغان جدا کرد٬در تجزیه رو با فتنه وا کردبرامون قحطی و جنگو رقم زد ٬ درخت نسلمونو با تبر زدهنوزم چشمشون رو خاکمونه٬ که ایران دست ایرانی نمونهبنازم رهبرم سید علی رو ٬ قوای ناب ملک فاطمی روکه تدبیرش رسوند ایرانو در اوج ٬ چه نیکو ناخدایی بود تو این موجکه سربازای راهش بی شمارن ٬ هراسی از صف دشمن ندارنمیون لشگر مزدور و مجرم ٬ حریف کل شون بود حاج قاسمکه داعش بود از ترسش یه گوشه ٬ لباس رزمشو قاسم نپوشهبه ترس و زمزمه گفتن تمومه ٬ اگه این قاسمه اکبر کدومه؟میمونه توی اوج ایران زمینم ٬ به راه حق مگه از پا میشینم؟نمیذارم که خاکم جا به جا شه ٬ یه شن از خاک ایرانم جدا شهنمیذارم تو دست کفر باشه ٬ کسی اینجا حریفم هست پاشهبگو ما بچه های انقلابیم ٬ به خاک تشنه ی ایران چو آبیمبه دشمن ها بگو هستیم تا جون ٬ که ما ازنسل سلمانیم تو میدوندانیال علی پناهیبرچسب‌ها: ایران, شعر حماسی, شعر کلاسیک, شعر وطن نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 23:6 توسط دانیال علی پناهی| روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 14:38

من نمی تونم برم نه میشه حتی تو بریتو اگه بری تمام منو همرات میبری تو فقط  دلیل من واسه نفس کشیدنیمگه میشه که هوای منو از من ببری ؟تو مثل یه چشمه ای تو این کویر زندگی من مثل یه خاک خشک اسیر درد تشنگیبی تو تکرار نمیشه خنده روی لبای منبیا به دنیای سیاهمون یه رنگ شاد بزناینکه عکسای تو قابت رو همش ناز می کنماینکه تو خواب و خیالای تو پرواز می کنمیعنی چشمای تو رو دلم میخواداینکه میمیرم و اندوه و غمت کم نمیشهخیره میمونم به یه گوشه ی دیوار همیشهیعنی دستای تو رو دلم میخواداینکه بغضامو همش میخورم از داغ گلومجز حضور تو دیگه چیزی نمیشه آرزومیعنی رویای تو رو دلم میخوادمن که تا زنده ام از عشق تو دست نمی کشمتو بری یقین بدون دیگه نفس نمی کشمبی تو جایی نمیرم دنیا برام جهنمه اگه تو باشی هزار سال واسه زندگی کمهبیا و بمون که این آخر رویای منهمیدونم تو اونی که قلب منو نمیشکنهمن به دنبال تو ام تا خون تو رگهای منهچیزی جز نبود تو قلب منو نمیشکنهاینکه عکسای تو قابت رو همش ناز می کنماینکه تو خواب و خیالای تو پرواز می کنمیعنی چشمای تو رو دلم میخواداینکه میمیرم و اندوه و غمت کم نمیشهخیره میمونم به یه گوشه ی دیوار همیشهیعنی دستای تو رو دلم میخواداینکه بغضامو همش میخورم از داغ گلومجز حضور تو دیگه چیزی نمیشه آرزومیعنی رویای تو رو دلم میخواددانیال علی پناهیبرچسب‌ها: ترانه , ترانه سرایی , شعر نو , دانیال علی پناهی[ شنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۱ ] [ 19:37 ] [ دانیال علی پناهی ] [ ] روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 28 تير 1401 ساعت: 12:33

منم آن خون سِرشگِ خون به دیدهکه قدّم زیر این غمها خمیدهنمیبینی به رخ رنگی ندارم ؟که رنگم از پریشانی پریدهکسی هم دید این اندوه جان کاه ؟که الا رایت و الی جمیله تجول العالم والبکاء و محزونچه اندوهی درونم آرمیدهچه شوقی با من از بهر نجات استکه روزی سر زنم همچون سپیدهغریب و بی کس و آواره ماندمکسی هم هست چون من داغ دیده ؟دانیال علی پناهیپی نوشت :الا رایت الا جمیلهبه معنی : دیده نشده ولی زیبا کنایه از سخن حضرت زینب سلام الله علیها که در جواب یزیدفرمودند : ما رأيت الا جميلاًدر کربلا جز زیبایی ندیدمتجول العالم والبکاء محزونیعنی سرگشته در دنیا گریان و غمگینکه طبق روایات در مورد امام زمان میگن محزون آواره غمگین سرگشته و تنها ....مرسی که خوندید ...التماس  دعای فرج [ چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 22:27 ] [ دانیال علی پناهی ] [ ] روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:43

 غم ما را نتوانند کشید اهل زمینچه بسا کوه که بر دوش خودم می بینم ظاهرا در وسط جمعیتی خندانمو به تنهایی خود اینهمه ، کم می بینم تو کجا و دل غم دیده ی عشاق کجامن که دریای غمم نزد تو ، نم می بینم سائلی مساله ی غم مکنی طرح به ماکه من اندر دل شادی رخ غم می بینم  جام عشقی که به دست تو به من تعارف شد بهترین است ولی اینهمه سم می بینمدانیال علی پناهی [ یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 22:25 ] [ دانیال علی پناهی ] [ ] روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:43

ف = فریبا یعنی عشق و شور و ایثارر = رفاقت های بی همتا و تکراری = یعنی هر جا که هستی عشق اونجاستب = برای این دل غمگین و بیمارآ = از اون بهتر مگه داریم دلدار؟ دانیال علی پناهیبداههرباعیتقدیم به همسر عزیزم روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:23

  علی ای گوهر سرخ یمانی  تمام جلوه های آسمانی علی ای نور در قنداقه ی عشق که مثل ریشه ای بر ساقه ی عشق علی ای طفل معصوم رشادت چه زود است از برای تو شهادت سرت چون سیب سرخی روی نیزه چه شرمی دارد از تو روی نیزه خدا را شکر خونت بر هوا رفت به آن بالا به عرش کبریا رفت اگر یک قطره خونت بر زمین بود زمین و آسمانها شرمگین بود جهان را میدرید از هم خداوند نمی ماند هیچ اثر از هیچ پیوند تو رفتی سوی معراج خدایی نبودت بیش از این تاب جدایی       دانیال علی پناهی [ یکشنبه هفتم آذر ۱۴۰۰ ] [ 18:25 ] [ دانیال علی پناهی ] [ ] روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:23

چون سیل غم تو  در همه دنیا نیستموجی ست که در توان ماهی ها نیستاین نوچه ی الوات سر بازار استآن یکه بزن از صف لوتی ها نیستدلبر مکنی جفا چه طاقت دارم؟ این دل که چو سنگ مر مر و خارا نیستدر بادیه عمری ست پی دلدارمافسوس که دلبر من از اینجا نیستآنقدر سراغت بگرفتم از خلقگفتند از اینجا شده رد، حالا نیستچاهیست جهانم به سیاهی چون شبپایین بنشستیم و به آن ، بالا نیستای چرخ فلک خون جگر جامی چند؟ این خون دل من است و از می ها نیستبا من چه کنی لطف و مدارایی داراین خشم و جفا به شان سلطان ها نیستگفتند رقیبان که همه یک جورندگفتم به خدا دلبرم از آنها نیستگفتند همه وفا ندارند ، ببینگفتم که خموش، مر خدا اینجا نیست؟ گفتند به غیبت که مرا رام کننداین دل که تبار نسل وحشی ها نیستبا چشم تو را دیدم و با عقل تو رااین قلب که بی جهت به کس شیدا نیستگفتند ، بگویند ، چه دانند از عشقچون حد تو در تصور آنها نیستدانیال علی پناهیبرچسب‌ها: الله_خدا_شعر کلاسیک_غزل[ جمعه بیست و ششم آذر ۱۴۰۰ ] [ 14:59 ] [ دانیال علی پناهی ] [ ] روزهایم آفتابی نیست...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهایم آفتابی نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : weexpectationforupo بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:23